ماهورماهور، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

ماهور هدیه خدا

ماهور جون مسواك ميزنه

سلام عزيزم از اونجايي كه دندوناي كرسيه قشنگت دراومده و شما ماشالا ديگه همه چي ميخوري ( نوش جان عزيزت ) ماماني چند روز پيش تصميم گرفت واست مسواك بخره .با هم رفتيم و يك مسواك كوچولوي قشنگ خريديم .قربونت بره ماماني كه شما مسواكت خيلي دوست داري .آروم و خانم ميشيني و اجازه ميدي ماماني دندوناتو مسواك كنه . ممنونم عزيز دلم ،تميزم ...
14 مرداد 1391

ماهور 15 ماهه شد

سلام عزيزم بازم دير اومدم ببخشيد چون شماي عزيز فرصت نميدي ماماني و بابايي بيان پاي كامپيوتر  عزيزم امروز شما 15 ماه و 2 روزته .توي اين مدت تغييرات زيادي كردي و كلي واسه خودت خانم شدي . در اين ماه سه اتفاق مهم افتاد اول اينكه مامان فاطمه رفتن مكه و كلي واست سوقات آوردن .بعد نيني خاله سميرا ايليا جون به دنيا اومد و رفتيم مشهد ديدنش و سوم اينكه شما واسه اولين بار يك سفره 8 روزه رفتي كه كليم بهت خوش گذشت .واسه اولين بار رفتي خونه دايي جون و خاله جونيا .واسه اولين بار رفتي زيارت امام رضا .من و شما سفر خوبيو با هم داشتيم البته يكم سختيم داشت چون بابايي جون باما نبود و كلي جاش خالي بود .انشا الله بتونم عكساتو ميذارم عزيزم...
30 تير 1391

شعر زيباي سيب

ميوه اي بهشتي را روي شاخه ها ديدم سيب سرخ و زيبا را مثل شاخه گل چيدم   بوي عطر آن مانده در ميان دستانم قدر و ارزش آن را من هميشه ميدانم   خوب و خوشگل و رنگي است سبز و زرد و سرخ و صاف يك نمونه اش افتاد توي چشمه اي شفاف   پس بدان كه با اين سيب در جهان زيبايي از بهشتان هر روز مي شود پذيرايي شاعر : مهدي وحيدي صدر از كتاب وقت چيدن محصول ( ببين ، بخوان ، بياموز ) ...
24 تير 1391

جاهايي كه ماهور خانمي تو عيد رفت

سلام عزيزم ببخش كه مدام عقب ميوفتم عيد به ما خيلي خوش گذشت خداروشكر كلي مهمون واسمون البته واسه مامان جونيا اومده بود و باهم كلي جاهاي قشنگ رفتيم ( خاله جونيا و خانواده ، دايي جوني و خانواده ، عمه جونيا) اينم عكساش: آبشار كبود وال : ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- آبشار شير اباد:     منزل عمو مسعود:   ...
17 ارديبهشت 1391

ماهور خانم خانم شده

سلام عزيزم شما يك ساله شدي تولدت مبارك ببخشيد مدتي نتونستم به وبلاگت سر بزنم و مطلب بذارم الان ديگه يكسال اول زندگيتو با كلي لحظات خوب و شيرين و گاهي تلخ ( مثل لحظات دل درد هاي شبانه  تب و درد واكسن و لحظات زمين خوردنات و .. ) پشت سر گذاشتي .قويتر شدي ، تواناتر شدي ،شادتر شدي ، خانم شدي ماشالا . اميدوارم هر روز زندگيت بهتر و شادتر و پربارتر از روز قبلت باشه .انشاالله ...
16 ارديبهشت 1391

ماهور جان يازده ماهه شد

سلام عزيزم يازده ماهگيت مبارك توي اين يك ماه شما كارهاي زيادي ياد گرفتي. ديگه بدون كمك راه ميري.البته بعضي وقتها چند متري كه ميري ميوفتي يا ميشيني ولي باز بلند ميشي و راه ميري . دور خودت ميچرخي . خيلي ماشالا بانمك شدي . ماهورم روز به روز به سخت كوشي و تواناييهات بيشتر ايمان ميارم. دخترم اميدوارم سال خوبي رو شروع كني . سالي سرشار از خوشي و موفقيت .و عيد كنار ماماني و بابايي و خاله جوني ها و عمه جوني ها و... بهت كلي خوش بگذره .به اميد خدا     ...
28 اسفند 1390

اولين قدمهاي ماهور عزيزم

سلام عزيزم ديشب ساعت يك ربع به دو نصف شب اولين قدمهاتو بدون كمك من و بابايي و مبل و ميز برداشتي از ديشب يادگرفتي كه تنها و مستقل قدم برداري خودت هم خيلي هيجان زده بودي و جيغ خوشحالي ميزدي مثل جيغهايي كه براي اولن بار ايستادي ميزدي اين موفقيت بزرگو در 10 ماه و 7 روزگي بهت تبريك ميگم اميدوارم روز به روز در تمام جنبهاي زندگيت قدمهايي محكمتر و محكمتر برداري عزيزم ...
5 اسفند 1390

يك شعر زيبا از خانم مريم اسلامي (خدا جون )

كي گل رو ناز كرده؟ غنچه رو باز كرده ؟ خدا جون                                نوك پرنده ها رو       كي نغمه ساز كرده ؟  خدا جون كي به تن درختا لباس برگ كرده ؟ خدا جون                              دامن ابرو پر از نقل تگرگ كرده ؟ خدا جون صداي دونه رو كي از دل خاك شنيده ؟ ...
3 اسفند 1390