مادرانه :
چه زيباست جهان كوچك تو
ماهورم
روشن و دوست داشتني .
چقدر شعف انگيز است و گاهي خنده آور :
وقتي بزرگترين شاديه آغاز روزت ديدن كارتونهاي مورد علاقه ات است قبل از اينكه چشمانت كاملا باز شده باشد.
بزرگترين شاديت گفتن :
ماهور بيا حاضر شيم بريم پايين بازي .
و تو در اوج شادي سراسيمه دنبال توپي ميگردي كه تورا همراهي كند .
ماهور مرا به اوج ميبري
وقتي تمام شادي تو ميشود داشتن يك توپ پلاستيكي راه راه
يا دخترانه تر ، لاك زدن ناخنهاي كوچكت .
نگاه كردن در آينه و شكلك درآوردن براي خودت .
يا كشيدن يواشكي رنگين كماني بزرگ با ماژيكهايت روي فرش و
...
...
...
...
ديروز جهانت بزرگتر شد و شاديهاي عميقتر :
يادگرفتي خودت روي تاب بنشيني .
چقدر برق چشمانت و هيجان درونت زيبا بود آنگونه كه انگار يه مهم را كشف كرده باشي. مثل تمام يادگرفتن هاي ديگرت .
10 بار نه
20 بار نه
30 بارنه ...تكرار كردي و شادتر شدي