ماهورماهور، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره

ماهور هدیه خدا

جاهايي كه ماهور خانمي تو عيد رفت

سلام عزيزم ببخش كه مدام عقب ميوفتم عيد به ما خيلي خوش گذشت خداروشكر كلي مهمون واسمون البته واسه مامان جونيا اومده بود و باهم كلي جاهاي قشنگ رفتيم ( خاله جونيا و خانواده ، دايي جوني و خانواده ، عمه جونيا) اينم عكساش: آبشار كبود وال : ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- آبشار شير اباد:     منزل عمو مسعود:   ...
17 ارديبهشت 1391

ماهور خانم خانم شده

سلام عزيزم شما يك ساله شدي تولدت مبارك ببخشيد مدتي نتونستم به وبلاگت سر بزنم و مطلب بذارم الان ديگه يكسال اول زندگيتو با كلي لحظات خوب و شيرين و گاهي تلخ ( مثل لحظات دل درد هاي شبانه  تب و درد واكسن و لحظات زمين خوردنات و .. ) پشت سر گذاشتي .قويتر شدي ، تواناتر شدي ،شادتر شدي ، خانم شدي ماشالا . اميدوارم هر روز زندگيت بهتر و شادتر و پربارتر از روز قبلت باشه .انشاالله ...
16 ارديبهشت 1391

ماهور جان يازده ماهه شد

سلام عزيزم يازده ماهگيت مبارك توي اين يك ماه شما كارهاي زيادي ياد گرفتي. ديگه بدون كمك راه ميري.البته بعضي وقتها چند متري كه ميري ميوفتي يا ميشيني ولي باز بلند ميشي و راه ميري . دور خودت ميچرخي . خيلي ماشالا بانمك شدي . ماهورم روز به روز به سخت كوشي و تواناييهات بيشتر ايمان ميارم. دخترم اميدوارم سال خوبي رو شروع كني . سالي سرشار از خوشي و موفقيت .و عيد كنار ماماني و بابايي و خاله جوني ها و عمه جوني ها و... بهت كلي خوش بگذره .به اميد خدا     ...
28 اسفند 1390

اولين قدمهاي ماهور عزيزم

سلام عزيزم ديشب ساعت يك ربع به دو نصف شب اولين قدمهاتو بدون كمك من و بابايي و مبل و ميز برداشتي از ديشب يادگرفتي كه تنها و مستقل قدم برداري خودت هم خيلي هيجان زده بودي و جيغ خوشحالي ميزدي مثل جيغهايي كه براي اولن بار ايستادي ميزدي اين موفقيت بزرگو در 10 ماه و 7 روزگي بهت تبريك ميگم اميدوارم روز به روز در تمام جنبهاي زندگيت قدمهايي محكمتر و محكمتر برداري عزيزم ...
5 اسفند 1390

يك شعر زيبا از خانم مريم اسلامي (خدا جون )

كي گل رو ناز كرده؟ غنچه رو باز كرده ؟ خدا جون                                نوك پرنده ها رو       كي نغمه ساز كرده ؟  خدا جون كي به تن درختا لباس برگ كرده ؟ خدا جون                              دامن ابرو پر از نقل تگرگ كرده ؟ خدا جون صداي دونه رو كي از دل خاك شنيده ؟ ...
3 اسفند 1390

ماهور خانم ده ماهه شد

سلام عزيزم ماهور خانم امروز ده ماهه شد ده ماهگيت مبارك شما تو اين يه ماه علاوه بر كارهاي قبلي ،ياد گرفتي كه بايستي ( البته واسه 30 ثانيه ) بعدش نمي افتي از حالت ايستاده آروم ميشيني. دو دستتو ميگيريم راحت و تند تند راه ميري يه دستتو ميگيريم حدود دو سه متر ميري جلو. با ماماني و بابايي توپ بازي ميكني. تموم كارهاي مارو تقليد ميكني. هنوز ماما بابا نميگي و همون حرفاي قبلي رو ميزني به شكلهاي مختلف. دوست داريم ...
28 بهمن 1390

آهويي دارم خوشگله

دوستاي خوبم من شعر آهو رو به اين صورت ميخونم چون شعر اصلي از نظر مفهومي و انساني بار منفي داره خوشحال ميشم شما هم نظر بدين : آهويي دارم خوشگله روزها ميره به صحرا دوريش برايم مشكله خوب بود باهاش ميرفتم آهوي من آزاده يه آهوي ، شاده شبها مياد به خونه خوشحال و شادمونه با همديگه ما شاديم بازي و خنده داريم اما روزها دلتنگم خوب بود  باهاش ميرفتم ...
10 بهمن 1390

يك حادثه غم انگيز

سلام عزيزم امروز ماماني دلش گرفته .چون شنيده انار كوچولو دوست نازنين نيني سايتيمون از بين ما رفته . دو سه هفته پيش انار كوچولو واسش اتفاق بدي افتاد و تو بيمارستان بستري شد .ما ،ماماناي ني ني سايتي كلي براي سلامتيش دعا و نذر و نياز كرديم .هر وز كه از خواب بيدار ميشدم اولين چيز و كسي كه به يادش مي افتادم  انار بود .از خدا ميخواستم كه خوب بشه و اميدوار بود . اما آه خدا اونو از پيش ما برد پيش خودش .اميدوارم خدا به مامان و باباش و عمه و خاله و مامان بزرگا و بابا بزرگاش و همه نزديكاش صبر و قدرت تحمل اين اتفاقو بده .وبعد از اين توي زندگيشون مدام شادي ببينن .اميد وارم اين جور اتفاقها ديگه واسه هيچ كس نيوفته و همه كوچولوها سالم و شاد زن...
1 بهمن 1390