ماهورماهور، تا این لحظه: 13 سال و 13 روز سن داره

ماهور هدیه خدا

تا دو سالگی

سلام عزیزم حالا که دو سال از زندگی قشنگتو گذروندی میخوام واست بگم چه کارایی بلدی : جدا از حرف زدن که کم کم داری پیشرفت میکنی اما نه اونجوری که باید (((((  البته اصلا مهم نیست و جای نگرانی نداره ))))) کارهای زیادی بلدی. مثلا.راحت و سریع میدوی ، بدون کمک پلهارو تند پایین و بالا میری ( مخصوصا اگه پله های سرسره باشه چون عاشقشی ) همه اشکال هندسیو میشناسی( مربع ، مثلث ، پنج ضلعی ...) مخصوصا به دایره خیلی علاقه داری وهمش با انگشتت تو هوا دایره میکشی اندازهارو میشناسی (کوچیک ، بزرگ ، متوسط ) همه رنگارو میشناسی کتاب خوندن ( دیدن) دوست داری .......... نقاشی کشیدن و تازگیا رنگ کردن کتابای...
3 ارديبهشت 1392

23 ماهگي

سلام عزيزم 23 ماهگيت و همچنين سال نوت مبارك روز به روز داري خانمتر ميشي اميدوارم سال 92 سال شاد و پرباري واست باشه دوست داريم
3 فروردين 1392

امان از دست اين دندونا ( در اومدن دندان هجدهم )

باز هم دو روز تب و بي اشتهايي باز هم بي حوصلگي و همش يك جا افتادن واي ماماني كي از دست اين دندوناي كرسي خلاص ميشي ، كي تموم مرواريداي قشنگت در مياد تا راحت بشي و ديگه تب و درد نداشته باشي بابايي ديروز ديد خيلي بيحالي تصميم گرفت مارو ببره جنگل شايد يك خورده حالت بهتر بشه و سرحال بشي ولي انگار اين دندون 18 قويتر بود!!!!!!!!!!!!!!!!! انشاالله زودي در بياد شما حالت خوب بشه عزيز با اينكه حالش زياد خوب نيست بازم ميخنده همينطور كه خوابيده بودي ماماني يك درخت كوچولو كه معلوم بود تازگيا به دنيا اومده بودو كشف كرد و اسمشو گذاشت  درخت ماهور شايد ده سال ، بيست سال ، ... ديگه كه( البته بسته به لطف بابايي تا بتوني...
14 اسفند 1391

22 ماهگي ماهور خانمم مبارك

سلام عزيزم ببخشيد ماماني بازم تاخير داشت چون شما ماه شلوغي داشتي قشنگم توي ماهي كه گذشت شما خيلي پيشرفت داشتي دايره لغاتت بالا رفته ، حركاتت خانمي تر شده ( كه من فداي عشوه هات ) ، و كلي چيزاي ديگه و از همه مهمتر اينكه ديگه (مي مي) نميخوري و يك دندون جديدم به دندونات اضافه شده حالا ديگه 17 تا مرواريد خوشكل داري ماهورم ماهي كه گذشت ماه سختي واست بود از يك طرف زجر دل كندن از ميمي و از طرفي تب و بيحالي و درد لثه ولي خدارو شكر الان خوب و آروم و سرحالي خدارو شكر ...
8 اسفند 1391

ماهور نازم و تب ويروسي

سلام عزيزم الان 3 روزه اوف شدي شديد تاحالا اينجوري نديده بودمت عزيزم .اول حالت تهوع و ... حالا هم تب شديد و بي حالي .همش خودتو اينور و اونور ميندازي و هيچي جز شير و آب نمي خوري .كلي ضعيف شدي. با دارو خوردنم كه كلي مكافات داريم ماماني ديگه مثل هر روز كه از خواب پا ميشدي چشماي قشنگت باز نشده ميپريدي جلوي tv  و ميگفتي بي بي ( كارتوني كه خيلي دوست داري )يعني واسم بذارين ........ نيستي ديگه نميري ظرف بادامارو بياري و بشيني واست يكي يكي بشكنم و شما هم تند تند بخوري . ديگه  ... زودتر خوب شو چون ماماني و بابايي ديگه طاقت ديدن اين حالتو ندارن ...
2 بهمن 1391

21 ماهگيت مبارك عزيزم

سلام عزيزم دختر زيبا و مهربونم 21 ماه از روزهاي زندگيتو با شادي و گاه غم سپري كرد و ما افتخار ميكنيم به بودن شما در كنار خود. امروز داشتم شعر آنه رو ميخوندم و ديدم چقدر اين شعر مثل زندگي شما و خيلي كوچولوهاي ديگست . در آستانه 22 ماهگيت عزيزم اين شعرو ( البته با كلي تغيير ) بهت تقديم ميكنم:       عزيزم ... تکرار غریبانه‌ی روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشم‌هایت در پشت پرد‌ه‌های مه آلود گاه اندوه و گاه شادي پنهان بود بامن بگو از لحظه لحظه‌های مبهم کودکیت آیا می‌دانی که در گیرودار شادي آور و گاه ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی در...
29 دی 1391