ماهورماهور، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

ماهور هدیه خدا

چند شعر كودكان زيبا براي دخترم و همه ني ني هاي دنيا

به نام خدا سلام به جنگل سبز به آسمان آبی به غنچه های خندان به روز آفتابی سلام به هر ستاره به ابر پاره پاره به دانه ای که از خاک درآمده،دوباره سلام به هر دل پاک به هر دل پرامید سلام به آن شب تار که عاقبت شد سفید سلام به دشت و دریا سلام به کوه و صحرا سلام به روی ماهِ بچّه های باصفا ---------------- دویدم ودویدم به یک سؤال رسیدم کیه که توی دنیا ماهی می ده به دریا؟ برف و تگرگ می سازه درخت و برگ می سازه؟ به بلبلا آواز می ده به موش دم دراز می ده به آدمها خواب می ده آفتاب و مهتاب می ده جواب تو آسونه خدای مهربونه هر بچه ای می دون...
24 بهمن 1389

چند شعر كودكان زيبا براي دخترم و همه ني ني هاي دنيا

به نام خدا سلام به جنگل سبز به آسمان آبی به غنچه های خندان به روز آفتابی سلام به هر ستاره به ابر پاره پاره به دانه ای که از خاک درآمده،دوباره سلام به هر دل پاک به هر دل پرامید سلام به آن شب تار که عاقبت شد سفید سلام به دشت و دریا سلام به کوه و صحرا سلام به روی ماهِ بچّه های باصفا ---------------- دویدم ودویدم به یک سؤال رسیدم کیه که توی دنیا ماهی می ده به دریا؟ برف و تگرگ می سازه درخت و برگ می سازه؟ به بلبلا آواز می ده به موش دم دراز می ده به آدمها خواب می ده آفتاب و مهتاب می ده جواب تو آسونه خدای مهربونه هر بچه ای می دون...
24 بهمن 1389

چند شعر كودكان زيبا براي دخترم و همه ني ني هاي دنيا

به نام خدا سلام به جنگل سبز به آسمان آبی به غنچه های خندان به روز آفتابی سلام به هر ستاره به ابر پاره پاره به دانه ای که از خاک درآمده،دوباره سلام به هر دل پاک به هر دل پرامید سلام به آن شب تار که عاقبت شد سفید سلام به دشت و دریا سلام به کوه و صحرا سلام به روی ماهِ بچّه های باصفا ---------------- دویدم ودویدم به یک سؤال رسیدم کیه که توی دنیا ماهی می ده به دریا؟ برف و تگرگ می سازه درخت و برگ می سازه؟ به بلبلا آواز می ده به موش دم دراز می ده به آدمها خواب می ده آفتاب و مهتاب می ده جواب تو آسونه خدای مهربونه هر بچه ای می دون...
24 بهمن 1389

اولين نوشته براي ماهورم

سلام عزيز ماماني نميدونم از كجا شروع كنم  چون تازه اين وبلاگو راه انداختم كاري كه از اولي كه فهميدم شمارو تو وجودم دارم دوست داشتم انجام بدم تا لحظه لحظه با هم بودنمون رو ثبت كنم ولي نشد. شايد تنبلي كردم  به هر حال الان شروع كردم  و اميدوارم بتونم ادامه بدم و هر چي ميتونم ازت بنويسم عزيزم امروز شما ۳۱ هفته و ۴ روزه شدي و من هر روز انتظار اومدنتو ميكشم و هر روز كه ميگذره دلتنگيم برات بيشتر ميشه ، دو ماه ديگه زمان زيادي براي ديدنت و درآغوش گرفتنت دختره قشنگم ، هر روز به وسايل اتاقت نگاه ميكنم و به گهوارت كه هنوز خالي و منتظره ، و شمارو تصور ميكنم كه توش لالا كردي . دمپايي قرمز چراغ دارت رو تو...
24 بهمن 1389

اولين نوشته براي ماهورم

سلام عزيز ماماني نميدونم ازكجا شروع كنم چون تازه اين وبلاگو راه انداختم كاري كه از اولي كه فهميدم شمارو تو وجودم دارم دوست داشتم انجام بدم تا لحظه لحظه با هم بودنمون رو ثبت كنم ولي نشد. شايد تنبلي كردم به هر حال الان شروع كردم و اميدوارم بتونم ادامه بدم و هر چي ميتونم ازت بنويسم عزيزم امروز شما ۳۱ هفته و ۴ روزه شدي و من هر روز انتظاراومدنتو ميكشم و هر روز كه ميگذره دلتنگيم برات بيشتر ميشه ، دو ماه ديگه زمان زيادي براي ديدنت و درآغوش گرفتنت دختره قشنگم ، هر روز به وسايل اتاقت نگاه ميكنم و به گهوارت كه هنوز خالي و منتظره، و شمارو تصور ميكنم كه توش لالا كردي. دمپاييقرمز چراغ دارت رو تو بغلم ميگيرم و توي خيالم شما رو ميبينم كهاونار...
24 بهمن 1389

اولين نوشته براي ماهورم

سلام عزيز ماماني نميدونم ازكجا شروع كنم چون تازه اين وبلاگو راه انداختم كاري كه از اولي كه فهميدم شمارو تو وجودم دارم دوست داشتم انجام بدم تا لحظه لحظه با هم بودنمون رو ثبت كنم ولي نشد. شايد تنبلي كردم به هر حال الان شروع كردم و اميدوارم بتونم ادامه بدم و هر چي ميتونم ازت بنويسم عزيزم امروز شما ۳۱ هفته و ۴ روزه شدي و من هر روز انتظاراومدنتو ميكشم و هر روز كه ميگذره دلتنگيم برات بيشتر ميشه ، دو ماه ديگه زمان زيادي براي ديدنت و درآغوش گرفتنت دختره قشنگم ، هر روز به وسايل اتاقت نگاه ميكنم و به گهوارت كه هنوز خالي و منتظره، و شمارو تصور ميكنم كه توش لالا كردي. دمپاييقرمز چراغ دارت رو تو بغلم ميگيرم و توي خيالم شما رو ميبينم كهاونار...
24 بهمن 1389

اولين نوشته براي ماهورم

سلام عزيز ماماني نميدونم ازكجا شروع كنم چون تازه اين وبلاگو راه انداختم كاري كه از اولي كه فهميدم شمارو تو وجودم دارم دوست داشتم انجام بدم تا لحظه لحظه با هم بودنمون رو ثبت كنم ولي نشد. شايد تنبلي كردم به هر حال الان شروع كردم و اميدوارم بتونم ادامه بدم و هر چي ميتونم ازت بنويسم عزيزم امروز شما ۳۱ هفته و ۴ روزه شدي و من هر روز انتظاراومدنتو ميكشم و هر روز كه ميگذره دلتنگيم برات بيشتر ميشه ، دو ماه ديگه زمان زيادي براي ديدنت و درآغوش گرفتنت دختره قشنگم ، هر روز به وسايل اتاقت نگاه ميكنم و به گهوارت كه هنوز خالي و منتظره، و شمارو تصور ميكنم كه توش لالا كردي. دمپاييقرمز چراغ دارت رو تو بغلم ميگيرم و توي خيالم شما رو ميبينم كهاونار...
24 بهمن 1389