ماهورماهور، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

ماهور هدیه خدا

ماهور خانم ده ماهه شد

سلام عزيزم ماهور خانم امروز ده ماهه شد ده ماهگيت مبارك شما تو اين يه ماه علاوه بر كارهاي قبلي ،ياد گرفتي كه بايستي ( البته واسه 30 ثانيه ) بعدش نمي افتي از حالت ايستاده آروم ميشيني. دو دستتو ميگيريم راحت و تند تند راه ميري يه دستتو ميگيريم حدود دو سه متر ميري جلو. با ماماني و بابايي توپ بازي ميكني. تموم كارهاي مارو تقليد ميكني. هنوز ماما بابا نميگي و همون حرفاي قبلي رو ميزني به شكلهاي مختلف. دوست داريم ...
28 بهمن 1390

آهويي دارم خوشگله

دوستاي خوبم من شعر آهو رو به اين صورت ميخونم چون شعر اصلي از نظر مفهومي و انساني بار منفي داره خوشحال ميشم شما هم نظر بدين : آهويي دارم خوشگله روزها ميره به صحرا دوريش برايم مشكله خوب بود باهاش ميرفتم آهوي من آزاده يه آهوي ، شاده شبها مياد به خونه خوشحال و شادمونه با همديگه ما شاديم بازي و خنده داريم اما روزها دلتنگم خوب بود  باهاش ميرفتم ...
10 بهمن 1390

يك حادثه غم انگيز

سلام عزيزم امروز ماماني دلش گرفته .چون شنيده انار كوچولو دوست نازنين نيني سايتيمون از بين ما رفته . دو سه هفته پيش انار كوچولو واسش اتفاق بدي افتاد و تو بيمارستان بستري شد .ما ،ماماناي ني ني سايتي كلي براي سلامتيش دعا و نذر و نياز كرديم .هر وز كه از خواب بيدار ميشدم اولين چيز و كسي كه به يادش مي افتادم  انار بود .از خدا ميخواستم كه خوب بشه و اميدوار بود . اما آه خدا اونو از پيش ما برد پيش خودش .اميدوارم خدا به مامان و باباش و عمه و خاله و مامان بزرگا و بابا بزرگاش و همه نزديكاش صبر و قدرت تحمل اين اتفاقو بده .وبعد از اين توي زندگيشون مدام شادي ببينن .اميد وارم اين جور اتفاقها ديگه واسه هيچ كس نيوفته و همه كوچولوها سالم و شاد زن...
1 بهمن 1390

اولين سفر كوتاه ماهور خانم

ديروز من و شما و خاله جونيا كه از مشهد اومدن ، رفتيم اسكله بندر تركمن . خيلي خوش گذشت .شما براي اولين بار دريا رو اونم غروبشو ديدي و از اونجا كه عاشق آب و آب بازي هستي از ديدن اون همه آب خيلي خوشت اومده بود . خيلي قشنگ بود.   ...
30 دی 1390

سلامي دوباره

سلام عزيزم از اينكه ميبينم خوب و سرحالي خوشحالم .ديگه تب نداري پاهات ورم ندارن و درد نميكنن و دوباره شدي ماهور خانم پر جنب و جوش خودم.   ماماني ديگه خوب شدم ببين پاهام ديگه درد نميكنه   ...
30 دی 1390

يه شب خواب راحت

سلام عزيزم ديروز همش دعا ميكردم كه يه شب زود بخوابي .هم خودت خواب راحت شبو داشته باشي و هم ما يه شب راحت بخوابيم آخه چند ماهه كه خواب شب آرزوم شده.به يمن اومدن شما كوچولوي ناز زودترين ساعت خواب ماماني شده 3 -3.5 وگاهي 4 گاهي 6 صبح.ولي بالاخره ،ديشب بعد از ماهها شب زود خوابيدي .من و بابايي تمام بعد از ظهرو تا شب باهات بازي كرديم بغلت كرديم خلاصه حسابي سرگرمت كرديم و نذاشتيم بخوابي ولي بالاخره ديگه ساعت يازده و نيم خوابت برد و تا صبح فقط دو سه بار پاشدي براي شير خوردن. ازت ممنونيم صبح ساعت 7.30 بيدار شدي و ماروهم بيدار كردي .بازم ازت ممنونم چون بعد از مدتها وقت كردم يه كم يوگا انجام بدم . شماهم خوشت اومد ،همينطور كنارم دراز كشيدي و م...
30 دی 1390

30/2/90

سلام عزيزم امروز 32 روزه شدي الان كه دارم اين مطلب رو مي نويسم شما شيرتو خوردي و تو حالت خواب و بيداري هستي. ديشب كه حدود ساعت ده بيدارشدي ديگه نخوابيدي تا ساعت پنج و نيم صبح امروز و نذاشتي مامان و بابا هم بخوابن مدام بهونه گيري ميكردي و بيقرار بودي .جاييت درد نميكرد فقط مدام شير ميخوردي و خوابت ميومد ولي نميتونستي بخوابي راستشو بخواي خيلي خسته شده بودم هيچ جوري نميتونستم آرومت كنم . كلا شب خوبي نبود اميدوارم امشب راحتتر بخوابي .  
30 دی 1390

اولين سلام

سلام ماهور دختر گلم به اين دنياي زيبا اما پرفراز و نشيب خوش اومدي الان كه اين مطلب رو مينويسم تو به دنيا اومدي و امروز يك ماهه شدي.يك ماهگيت مبارك عزيزم توي اين يك ماه حرفاي زيادي براي گفتن و نوشتن داشتم اما با اومدن شما فرصت من براي اومدن پاي كامپيوتر و مطلب گذاشتن خيلي كم شد خدارو شكر ميكنم كه سالم و راحت به دنيا اومدي و منم كم كم ياد ميگيرم از وقتم استفاده كنم ماهورم با اومدن شما من تازه مفهوم خانه داري رو فهميدم .حالا ديگه بايد به زندگيم نظم خواصي بدم تا بتونم هم كارهامو بكنم و هم به شما برسم و بايد از لحظه لحظه زندگيم استفاده كنم تا وقت كم نيارم و مثل روزاي اول به دنيا اومدنت به خاطره خوب نرسيدن به كارهام سردرگم و مضطرب نش...
30 دی 1390