سلام عزيزم اين شعرو هميشه واسه شما ميخوندم مخصوصا روزهاي باروني ،ولي نه كامل چون بيشترش يادم رفته بود .ولي بلاخره كاملشو پيدا كردم و ياد گرفتم عزيزم با اجازه شاعر به جاي گيلان گرگان نوشتم باز باران با ترانه با گوهرهاي فراوان مي خورد بر بام خانه يادم آرد روز باران گردش يك روز ديرين خوب و شيرين توي جنگل هاي گرگان كودكي ده ساله بودم شاد و خرم نرمو نازك چست و چابك با دو پاي كودكانه مي دويدم همچو آهو مي پريدم ازلب جوي دور ميگشتم ز خانه مي شنيدم از پرنده داستان هاي نهاني از لب باد وزنده رازهاي زندگاني بس گوارا بود باران وه چه زيبا بود باران مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني بشنو از من كودك من پيش چشمانت فردا زندگان...