ماهورماهور، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

ماهور هدیه خدا

17 ماهگيت مبارك عزيزم

سلام عزيزم امروز 17 ماهه شدي اين روزا تمام تلاشتو واسه حرف زدن ميكني بابا ، ماما، دد ( ددر ) ، آبه (آب ) ،عمه ، به به  ،ممه ، مبا ( مسواك ) و يك سري كلمات حرفهاي با مزه نا مفهوم و يك سري كارهاي بامزه اميدوارم روز به روز سالمتر و آرومتر و موفقتر باشي عكسها در ادامه مطلب: كارهايي كه ماهور دوست داره انجام بده : زمزمه كردن آهنگ (چقدر هم استادانه ) كتاب خوندن ( عاشق كتاباشه )صبح كه بيدار ميشي عزيزم اول ميري سراغ كتابات گاهي هم كتاباي ماماني ------- به جاي من ميخوني و واسم توضيح ميدي گاهي با عروسكات ميرقصي يا تابشون ميدي و آهنگ تاب تاب تاب بازيو درست و كامل  واسشون زمزمه ميكني ---...
16 مهر 1391

چهل اصل مهم در برقراري رابطه انساني با کودکان

1) لازمه کار با کودک داشتن صبر و حوصله فراوان و از کوره در نرفتن است. 2) لازمه  کار با کودک « خودشناسي » و « خودآگاهي »و شناختن احساسات و افکار و انتظارهاي خود نسبت به کودک است :     « خود را بشناس » 3) لازمه کار با کودک خسته نشدن است، اگر ميخواهيد از کارتان خسته نشويد ،بايد عاشق کارتان باشيد. 4) لازمه کار با کودک دانا بودن به احوال کودک است.اگر ميخواهيد در کار با کودک « توانا » شويد، با مطالعه کتاب هاي تعليم و تربيت کودک و روان شناسي کودک « دانا » شويد. 5) لازمه کار با کودک داشتن صداقت و صميميت است. «خودت باش...
16 شهريور 1391

ماهور يادآور كودكي من

سلام عزيزم ديشب شما با بودنت كلي خاطره زيباي كودكي منو زنده كردي. ديشب شما اولين نمايش عروسكيه زندتو ديدي ( نمايش بزبزه قندي ) .اونم توي كانون پرورش فكري ، جايي كه مامانيت تموم تابستوناي 9 تا 15 سالگيشو گذرونده. وقتي وارد اونجا شديم يك آن قند تو دلم آب شد ،يك آن احساس كودكي كردم وقتي از لاي پرده اي كه دو سالنو از هم جدا ميكرد يواشكي به اون سالن بزرگ پر از قفسه كتاب ، ميز و صندليهاي رنگي ، وسايل بازي نگاه كردم .اصلا تغيير نكرده بود ،كوچيك خودمو اونجا تصور كردم و دوست داشتم بپرم توش. ممنونم عزيزم شايد اگه شما نبودي من ديگه فرصت و بهونه اي براي رفتن به اونجا نداشتم. يادم رفت بگم كه شما هم از اونجا خوشت اومد و واست خيلي تازگ...
16 شهريور 1391

ماهور و بي بي پارك

سلام عزيزم ديروز با خاله جون و امير حسين رفتيم بيبي پارك طبق معمول اول محو محيط اونجا شدي بعد كم كم خوشت اومد البته غير از استخره توپ كه خيلي ازش ترسيدي بيشتر به خاطره صداي خش خش توپها .روهم رفته بهت خوش گذشت و دوست نداشتي بريم خونه بازم ميبرمت گلم ، عزيزم خوشگلم عكسها در ادامه مطلب ماهور جون در حال آشپزي اينم بازي مورد علاقت اينم كلبه ابزار كه خيلي خوشت اومد دخترم!!!!!!!! ماشين دك دك ...
16 شهريور 1391

يك شعر خاطره انگيز

سلام عزيزم اين شعرو هميشه واسه شما ميخوندم مخصوصا روزهاي باروني ،ولي نه كامل چون بيشترش يادم رفته بود .ولي بلاخره كاملشو پيدا كردم و ياد گرفتم عزيزم با اجازه شاعر به جاي گيلان گرگان نوشتم باز باران با ترانه با گوهرهاي فراوان مي خورد بر بام خانه يادم آرد روز باران گردش يك روز ديرين خوب و شيرين توي جنگل هاي گرگان كودكي ده ساله بودم شاد و خرم نرمو نازك چست و چابك با دو پاي كودكانه مي دويدم همچو آهو مي پريدم ازلب جوي دور ميگشتم ز خانه مي شنيدم از پرنده داستان هاي نهاني از لب باد وزنده رازهاي زندگاني بس گوارا بود باران وه چه زيبا بود باران مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني بشنو از من كودك من پيش چشمانت فردا زندگان...
6 شهريور 1391

ماهور 16 ماهه شد

سلام عزيزم تا امروز 16 ماه و 3 روز كه با اومدنت زندگي قشنگ من و باباييو قشنگتر و شادتر كردي .لحظاتي پر از خاطره ، لحظاتي كه شاهد خنده ها و گريه ها ،شيرينكاريها وگاهي لجبازيها و گاهي نازكردنهاي شيرينت، زمين خوردنهاي دلخراش و بلند شدنهات ، تلاشهاها و پيشرفتهاي شما بوده . عزيزم اين روزها تلاش زيادي ميكني تا از پله يا از يك بلندي بپري .و سعي ميكني كه بدون كمك دستات از زمين بلند بشي .كارات خيلي بامزه شده .بارها اين كارو تكرار ميكني تا بلاخره موفق بشي و من دوست دارم فقط بشينم و تماشات كنم عزيزم ماهور جونم .اميدوارم اين تكرارهاي خستگي ناپذر براي رسيدن به هدف هميشه همراهت باشه دوست داريم ...
6 شهريور 1391

ماهور جون هنرمند كوچولو

سلام عزيزم مدتيه ميخوام اين مطلبو بذارم ولي خوب دست به قلمم خيلي خوب نيست. عزيزم ، ماهورم از اينكه اين اسم زيبا رو واست انتخاب كرديم خيلي خوشحاليم چون اين اسم واقعا برازنده شماست.علتش اينكه شما استعداد زيادي در موسيقي از خودت نشون ميدي .تا الان سه آهنگ قشنگ از موسيقي اصيل و زيباي ايراني رو ياد گرفتي و با صداي قشنگت زمزمه ميكني .غير از اهنگهايي كه نميدونم از كجا به ذهنت ميرسه زمزمه ميكني : تقريبا از يك سالگي اول كرشمه ، بعد رنگ حربي و الان دو روزه كه چهارباغ رو داري ياد ميگيري و زمزمه ميكني .عزيزم نميگم كه كامل ميزني ولي وزن و ريتمشونو بلدي و تيكيه اول همشونو ميزن .قربونت برم ماماني اميدوارم كه در هر راهي كه قدم...
30 مرداد 1391